قسمت هشتم رمان رویالVsپاپ استار
قسمت هشتم رمان رویالVsپاپ استار

تو کلاس اونوریا.پرنسس اسونا

-میگم مریکا به نظرت استاد یخورده دیر نکرده؟

مریکا-اره ساعت 8 شدددد 

یدفعه همه برگشتن رو به مریکا ، مریکا بدبخت مثل لبو سرخ شد

رایا-استاد دیر کرده معلوم نیست کی میاد

-خب اگه بخواییم حساب کنیم چند ماه و چند هفته و چند روز و چند ساعت اینجاییم میشه..

رایا-12 ماه و 2 هفته و 4 روز و 6 ساعت

مریکا:اوو درسته خیلی حرفه ای گفتی پرنسس رایا 

-درسته 

حالا طرف ما .تو راهرو .اینهیه 

-میگم بنظرتون استاد چه شکلیه 

رویا-به نظر من یه خانوم مهربون و بامزه 

هما-شاید

رامونا-شاید هم نه

ترسا-بابا بیخیال قیافش سوتیاشو بچسبید

تو همین لحظه من و سایو کنلر هم داریم یه کارایی میکنیم 

مرلیا

-اره خخخخ

سایو-خخخ کفمصب 

هما-هیی شما دوتا دارید چیکار میکنید ؟

رامونا-هووم مشکوک میزنناااا

ترسا-داارن نقااشی عشقااشوونوو میکشن اووو

رویا-بس کن تری 

اینهیه-.... 

یدفعه کامیو پشت سر من و سایو ظاهر شد 

کامیو-چیکار میکنید ؟

من و سایو-جییییییییغ 

اینهیه-خفه قند 

ترسا-ع کامیو اونجارو ؟

کامیو برگشت اون طرف و من یه عکس غول تشن که از کامیو کشیده بودم یواشکی چسبوندم پشتش و همگی الفرار 

وقتی کامیو برگشت باکتری هم پر نمیزد

کامیو-ای دخترای .. 

یدفعه تزوکا دستشو از پشت گذاشت رو شونه کامیو 

تزوکا

-کامیو بریم کلاس داره دیر میشه

کامیو- د..درسته 

تو کلاس . رامونا .موقع دوره دوباره نت های موسیقی 

-خب این استادم که ..

مرلیا-ZzZz

استاد-کی دوباره سر کلاس خوابیده ؟ 

رویا از ترسش اومد کنار من پشت رویا میشستم 

استاد-مرلیا ..امسالم باز تو شاگرد من شدی 

اینهیه- الانه که خیت بشه مگه نه رویا ؟

رویا-اوهوم 

استاد داد کشید:مرلیاا بلند شو ، تو از این زنگ کلاس محرومی 

مرلیا-بله ..

سایو و ترسا خیلی اروم-ریدی مرلی ، ریدی 

هما-خدایا من به دست این استاده شهید نشم خوبه 

مرلیا

کیفمو برداشتم و ادامسو ترکوندم و از کلاس رفتم بیرون 

-زنیکه عنق ، معلومه جدید اومده اینجا 

اینهیه

-مرلی ابرومو بردی جلو استاد 

رویا-نچ نچ 

رامونا-عجب استادیه 

بیرون تو راهرو .هیکارو 

-هیی نمیدونم برا چی منو فرستادن اینجا ، خب شیرایشی رو میفرستادن 

که یدفعه یه دخترو دیدم که تکیه داده به دیوار و نشسته و سرش پایینه 

-چی؟ این ..این همون ...اه خدایای من رقت انگیزه ...

-هی تو...

مرلیا-چی میگی سرمو اوردم بالا که یهو تعجب کردم 

-تو چرا اینجا نشستی

مرلیا-تو چرا اینجایی یکی ببینتت میدونی چه بلایی سرت میارن 

-هیی تو چرا اینجایی 

مرلیا -بتوچه 

-خودت جواب خودتو دادی 

اینهیه 

-از پنجره کلاس مرلی رو دیدم  یدونه زدم تو پهلو رویا 

رویا-اخ چه مرگته 

-رویا اون پسره رو میشناسی ؟

رویا -نه یدونه زد تو پهلو رامونا 

رامونا-اخ چی میگی ؟

-اون پسره رو میشناسی ؟

رامونا یدفعه رنگش مثل گچ سفید شد و دست پاچه شد دویید رفت پیش استاد

رامونا 

-بب.ببخشید استاد میشه ما بریم سرویس بهداشتی ؟

استاد-باشه برو 

سریع رفتم بیرون از کلاس 

مرلیا 

-هووف 

رامونا-هووف به جمالت اخه پسر تو اینجا چیکار میکنی گمشو برو منطقه خودتون ببیننت میکشنت 

هیکارو-خب ..چیزه

-هر کوفت مرضی که هست الان جاش نی گمشو 

هیکارو-خب بابا یه پنجره اینجا میتونید پیدا کنید که دید نداشته باشه 

با دست اون پنجره رو نشون دادم دوید رفت و از پنجره پرید پایین

رامونا:مرلی حواستو جمع کن وگرنه هم مارو اخراج میکنن هم اونارو

-اوکی 

رامونا-...

 

 

 

 


[ دو شنبه 12 بهمن 1394 ] [ 18:6 ] [ fàþèmèh ßhìŕàìßhì♤ ] [ بازدید : 453 ] [ نظرات () ]
مطالب مرتبط
آخرین مطالب
تو وب نیستم (1395/01/08 )
سلااام (1394/11/29 )
خبر دااااغ (1394/10/25 )
پاستا (1394/10/21 )